فراموشت کردم

خدا نگهدار برای همیشه

فراموشت کردم

خدا نگهدار برای همیشه

من و تو مال هم نبودیم

انگار زدی زیر همه ی حرف هات
حتما فکر کردی من بودم بازیچه ی دستات

اون دست های به ضاهر پاک تو

لعنت خدا به تو ، زات تو، و امثال تو.


تا گل هیچ

  


می رفتیم، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سیاه !
راهی بود از ما تا گل هیچ .
مرگی در دامنه ها ، ابری سر کوه ، مرغان لب زیست.
می خواندیم : "بی تو دری بودم به برون، و نگاهی به کران، و صدایی به کویر."
می رفتیم، خاک از ما می ترسید، و زمان بر سر ما می بارید.
خندیدیم: ورطه پرید از خواب ، و نهان ها آوایی افشاندند.
ما خاموش ، و بیابان نگران، و افق یک رشته نگاه.
بنشستیم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهایی، و زمین ها پر خواب.
خوابیدیم. می گویند: دستی در خوابی گل می چید.


لعنت خدا به تو ، زات تو، و امثال تو.

انگار زدی زیر همه ی حرف هات
حتما فکر کردی من بودم بازیچه ی دستات

اون دست های به ضاهر پاک تو

لعنت خدا به تو ، زات تو،

و امثال تو.